توفیق یافتن


معنی انگلیسی:
achieve

لغت نامه دهخدا

توفیق یافتن. [ ت َ / تُو ت َ ] ( مص مرکب ) کامیابی یافتن. موفق شدن. کامروا و برآورده خواهش شدن. توانایی یافتن از خدا در برآوردن خواهش :
اگر بشناختی خود را به تحقیق
هم از عرفان حق یابی تو توفیق.
ناصرخسرو.
و در این وقت بی سابقه حقی به حسن عهد توفیق یافت. ( کلیله و دمنه ). و نیز اگر ملوک گذشته که نام ایشان در مقدمه این فصل یاد کرده شده است از این نوع توفیقی یافتند و سخنان حکما را عزیز داشتند.... ( کلیله و دمنه ).
می کنم جهدی کزین خضرای خذلان بگذرم
حبّذا روزی کزین توفیق یابم حبّذا.
خاقانی.
خلاصی ده که روی از خود بتابم
به خدمت کردنت توفیق یابم.
نظامی.
توفیق عشق روی تو گنجیست تا که یافت
باز اتفاق وصل تو گوئیست تا که برد.
سعدی.
رجوع به توفیق و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) دست یافتن بتایید الهی توانایی یافتن برای انجام کاری بمدد بخت .
کامیابی یافتن موفق شدن کامروا بر آورده خواهش شدن توانایی یافتن از خدا در بر آوردن خواهش

پیشنهاد کاربران

بپرس