جهان پر شد از ناله کرنای
ز توفیدن کوس و زخم درای.
شاهنامه ( از شرفنامه منیری ).
ز توفیدن بوق و از بانگ تیزهمه بیشه بد چون خزان برگ ریز.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
|| به معنی جنبش و برهم خوردگی خلایق و وحوش نیز گفته اند و آن را به عربی هزاهز خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ). جنبش و برهم خوردگی بود. ( فرهنگ جهانگیری ) : از آواز گردان بتوفید کوه
زمین آمد از نعل اسبان ستوه.
فردوسی.
یکی باد برخاست بس هولناک دل جنگیان گشت از آن پر ز باک
بتوفید کوه و بدرید دشت
خروشش همی از هوا برگذشت.
فردوسی.
بجنبید دشت و بتوفید کوه ز بانگ سواران هر دو گروه.
فردوسی.
مغزمان روزه بتوفید و تبه کرد و بسوخت باد این عید گرامی به سماع و به شراب.
فرخی.
بفرمود تا هر بوق و کوس ودهل که داشتند و صنج و درای و اسفیدمهره ، یکبار بزدند چنانکه از آن آواز، عالم بتوفید. ( اسکندرنامه قدیم ، نسخه سعید نفیسی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). از آواز بوق و کوس عالم بتوفید. ( اسکندرنامه قدیم ، ایضاً ).عجب نیست از سوز من گر به باغ
بتوفد درخت و بسوزد گیاغ.
بهرامی غزنوی.