توفاق

لغت نامه دهخدا

توفاق. [ ت َ ] ( ع مص ) به خدمت کسی رفتن برآوردن کاری را: اتیتک لتوفاق الامر؛ ای لتوفقه. ( منتهی الارب ). به خدمت تو آمدم برای برآوردن این کار. ( ناظم الاطباء ). || توفاق الهلال ؛ برآمدن ماه : لقیته لتوفاق الهلال ؛ یعنی ملاقات کردم او را هنگام برآمدن هلال. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

بخدمت کسی رفتن بر آوردن کاری را

پیشنهاد کاربران

توفاق در ترکی به معنی سقف خانه است
در لغت نامه گرانقدر سنگلاخ در ذیل کلمه توفوق، توفوغ می نویسد که قبه ای بوده در قسمت جلویی بالای خیمه افراد نصب می کردند.
به عبارتی برای نشان دادن مقام و جاه افراد.
و چون کسی این علامتش بر می افتاد و یا در جنگ مغلوب می شد آنرا بر می انداختند نشان از شکست و هزیمت و نگون بختی فرد داشته است.
...
[مشاهده متن کامل]

و درست از این عمل نفرین توفاغی داغیلمیش بر آمده است. و کلمه ی تورکی است ( قونوق=قوناق. . . . . توفوق=توفاق )

بپرس