توطین

لغت نامه دهخدا

توطین. [ ت َ ] ( ع مص ) جای باش ساختن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). وطن گرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ).وطن کردن. ( زوزنی ). محلی را برای سکونت و اقامت اختیار کردن. ( از اقرب الموارد ). || دل بر چیزی بنهادن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از زوزنی ). دل نهادن بر چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) : برای توطین نفس را و تسلیه قلب را. ( تفسیر ابوالفتوح از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). و من آداب الحسبة توطین النفس علی الصبر. ( معالم القربة از یادداشت ایضاً ). رجوع به توطن شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) دل بستن دل نهادن .
جای باش ساختن . وطن گرفتن وطن کردن .

فرهنگ معین

(تَ یا تُ ) [ ع . ] (مص م . ) دل بستن ، دل نهادن .

پیشنهاد کاربران

بپرس