لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( مصدر اسم ) وطن اختیار کردن جای گزیدن .
جای گرفتن . وطن گرفتن
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] جا گرفتن.
۳. [قدیمی] خود را برای امری یا پیشامدی آماده کردن و دل بر آن نهادن.
پیشنهاد کاربران
" میهن گزینی. میهن گزین. میهن پسند. میهن پسندی. میهنش ":توطن.
سلام
مورد شماره ۳ فرهنگ فارسی عمید برای توطّن ، معادل توطین نیز هست.
باتشکر
مورد شماره ۳ فرهنگ فارسی عمید برای توطّن ، معادل توطین نیز هست.
باتشکر
وطن گزیدن