توشع

لغت نامه دهخدا

توشع. [ ت َ وَش ْ ش ُ ] ( ع مص ) برآمدن گوسفند بر کوه به چرا. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || فراگرفتن چپ و راست کوه را. || افزون شدن. || پراکنده گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( ازاقرب الموارد ). || برآمدن سپیدی موی بر سر. || تحسن به دروغ. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

بر آمدن گوسفند بر کوه و به چرا یا فرا گرفتن چپ و راست کوه را .

پیشنهاد کاربران

بپرس