توسیع
مترادف توسیع: گسترش دهی، وسعت دهی، وسعت دادن، گشاده کردن، گسترده کردن، توانگر شدن، فراخی، گشادی
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- توسیع بلاد ؛ وسعت دادن ملک و کشور و دست درازی کردن به کشورهمسایگان. ( ناظم الاطباء ).
|| فراخ دست و توانگر گردانیدن. یقال : وسعاﷲ علیه ؛ ای اغناه. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - فراخ کردن گشاد کردن . ۲ - توانگر کردن . ۳ - ( اسم ) فراخی گشادی . ۴ - توانگری . جمع : توسیعات .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. توانگر ساختن و فراخ روزی کردن.
مترادف ها
مد، اضافی، بسط، توسعه، کشش، تمدید، گسترش، تعمیم، توسیع، تلفن فرعی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید