توسن دلی

لغت نامه دهخدا

توسن دلی. [ ت َ / تُو س َ دِ ] ( حامص مرکب ) سخت دلی. ( ناظم الاطباء ). بدخوئی. ناسازگاری :
ز توسن دلی گرچه با کس نساخت
نوازنده خویشتن را شناخت.
نظامی.

فرهنگ فارسی

سخت دلی . بد خوئی ناسازگاری .

پیشنهاد کاربران

سخت دلی
سنگدلی
بیرحمی
بی مهری
بفرمود کان بندی بی زبان
بیاید به رامشگه مرزبان
ز توسن دلی گرچه با کس نساخت
نوازنده ی خویشتن را شناخت
✏ �نظامی�