توسط

/tavassot/

مترادف توسط: میانجیگری، وساطت، میانجیگری کردن، وساطت کردن، ازطریق، وسیله

برابر پارسی: بدست، به دست، به دست، میان جی، میانجیگری، میانگی

معنی انگلیسی:
by, intermediation, agency

لغت نامه دهخدا

توسط. [ ت َ وَس ْ س ُ] ( ع مص ) میانجی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). میانجی گری کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). عمل وساطت انجام دادن میان قوم. ( از اقرب الموارد ). واسطه کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || در میان چیزی شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). در میان قوم نشستن. || چیزی میانه گرفتن به جید نه ردی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) نزد اهل تصوف دومین برزخ از برازخ انسانیه را نامند که در آن برزخ ، بندهای بندگی آدمی بوسیله حقایق رحمانیه باز و گشوده گردد و این معنی در لفظ انسان نیز بیان شد. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). || ( اِ مص ) میانه روی و اعتدال. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || میانی و میانداری و میانجیگری و شفاعت و خونش و وسیله. ( ناظم الاطباء ).
- به توسط ؛ به وسیله. به جهت و به سبب. ( ناظم الاطباء ).
- توسط اقبال و ادبار ؛ در اصطلاح احکامیان ، بودن کوکب است در بیوت مایل الوتد. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

میانه واقع شدن، میان دوچیزواقع شدن، میانه روی
۱- ( مصدر ) میان دو یا چند چیز واقع شدن در میان نشستن.۲ - میانجی کردن میان دو یا چند تن پایمردی کردن . ۳ - ( اسم ) میانجی گری وساطت . جمع : توسطات .

فرهنگ معین

(تَ وَ سُّ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) میان دو یا چند چیز واقع شدن ، در میان نشستن . ۲ - میانجی شدن میان دو یا چند تن . ۳ - (اِمص . ) میانجی گری ، وساطت .

فرهنگ عمید

۱. میانه واقع شدن، میان دو یا چند چیز واقع شدن، میانجی شدن.
۲. (اسم مصدر ) میانجیگری.
۳. (اسم مصدر ) [قدیمی] میانه روی.

فرهنگستان زبان و ادب

{care of ..., c/o, aux bons soins de... (fr. )} [مهندسی مخابرات - پست] عبارتی که در قسمت نشانی گیرنده نوشته می شود و نشان می دهد که مرسولۀ پُستی باید به شخصی تحویل شود که نامش بعد از آن کلمه در نشانی آمده است

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] توسط، کشش حرف مد به میزان چهار حرکت یا دو الف است.
«توسط» از مقادیر مد و به معنای کشش حرف مد به میزان چهار حرکت یا کشش حرف مد به میزان دو الف (به اندازه زمانی که بتوان دو انگشت دست را به طور معمول بست یا باز کرد) است.

مترادف ها

by (حرف اضافه)
از، با، نزدیک، پهلوی، بواسطه، توسط، بوسیله، بدست، بتوسط، از کنار، از پهلوی

via (حرف اضافه)
توسط، بوسیله، از طریق

per (حرف اضافه)
با، از میان، از وسط، توسط، بوسیله، در هر، برای هر، برطبق

فارسی به عربی

عن طریق , لکل

پیشنهاد کاربران

به دست ، با
از
با. مع : دیدم وقتی در حدود هندوستان که از پشت پیل شکار میکردی و روی پیل را از آهن بپوشیده بودند. ( تاریخ بیهقی ) . نقاش چابک دست از قلم صورتها انگیزد. ( کلیله و دمنه ) .
دل بستگی از سنبل گلپوش تو دارد.
؟ ( از آنندراج ) .
به دستِ
واژه توست کاملا پارسی است ما شکل این واژه در عربی راه این طور است توسط این در ترکی می شود sensin واژه یعنی این واژه یعنی توست صد درصد پارسی است.
به = با
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایان بنوازد آشنا را
حافظ
به = با

به خُلق و لطف توان کرد صید اهل نظر
به بند و دام نگیرند مرغ دانا را
حافظ
wherewith
در پی، به کمک، بدست آن
در پی
با، به یاریِ، از سویِ
بدستِ . . . . . . . . . . .
توسط = نزد
مانند توسط چشم = نزد چشم
پَت = توسط
بدست، از سوی، به یاریِ، به روش، از راه
به ناو راه - درناوراه
از راه، از سوی، به شیوه، با شیوه، به کمک، با کمک، با
از سوی
( = به وسیله، به کمک، به واسطه ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
سَمسیات ( سنسکریت: سَمسرَیات )
مولاب mulãb ( سنسکریت: مولابَندهَ )
( = به دست ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
مارگِن ( سنسکریت: مارگِنَ )
نابیژ ( کردی: ناوبِژی )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس