لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) وزن کردن سنجیدن . ۲ - ( اسم ) سنجش . جمع : توزینات .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی، مجاز] خود را آمادۀ قبول کاری یا پیشامدی کردن، سنگینی کاری را تحمل کردن و دل بر آن نهادن.
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
توزین
توزین
پیشنهاد کاربران
توزین: کشمانی . دردست. دَم دست. یابشی.
توزین پذیر:کشمانی پذیر . آنچه در دست است، یابشی.
توزین ناپذیر:کشمانی ناپذیر . آنچه در دست نیست، نایابشی.
"زیرا جهان هستی یا یابشی است ویا نایابشی است. "
نایابشی؛ جهان فرامادی.
یابشی؛ جهان مادی.
توزین:کِشمانی.
غیر توزین:ناکِشمانی.
توزین پذیر:کشمانی پذیر . آنچه در دست است، یابشی.
توزین ناپذیر:کشمانی ناپذیر . آنچه در دست نیست، نایابشی.
"زیرا جهان هستی یا یابشی است ویا نایابشی است. "
نایابشی؛ جهان فرامادی.
یابشی؛ جهان مادی.
توزین:کِشمانی.
غیر توزین:ناکِشمانی.
سنگش
یه بازی که چند سکه رو به ما می دن که یکی ازشون تقلبی باید با حداقل استفاده از ترازو اون تقلبی رو بدست بیاری.
در پارسی " ترازش " از بن ترازیدن به چم وزن کردن