زآنکه لولاک است بر توقیع او
جمله در انعام و در توزیع او.
مولوی.
|| قسمت کردن بر جمعی ، برای کسی. ( بحرالجواهر از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). سرشکن کردن خرجی را. ( یادداشت ، ایضاً ). بخش کردن بر جمعی برای دیگری. ( منتهی الارب ). قسمت کردن بر کسان. ( از اقرب الموارد ) : مجتمع گشتند مر توزیع را
بهر دفع زحمت و تصدیع را.
مولوی ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
هم شدی توزیع کودک دانگ چندهمت شیخ آن سخا را کرد، بند.
مولوی ( ایضاً ).
|| پراکنده کردن. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). پخش کردن چیزی یا خبری : از پی توزیع گرد شهر گشت
وَز طمع می گفت هر جا سرگذشت.
مولوی.
|| پخش کردن مال را میان کسان. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) مالی که از بخشش کردن ارباب خیر و دهندگان صدقات بر کسی رسد : مرد هنگامه به افزون تر شود
کدیه و توزیع نیکوتر شود.
مولوی.
کشتیی سازی ز توزیع و فتوح کو یکی ملاح کشتی همچو نوح.
مولوی.
رجوع به ترکیبهای این کلمه شود.