اگرچه چنار است برگش بزرگ
نباشد در آن نفع برگ تورگ.
عسجدی ( از فرهنگ جهانگیری و انجمن آرا ).
تورگ. [ ت ُ وُ ] ( اِخ ) نام یکی از پهلوانان بوده. ( فرهنگ جهانگیری ). نام یکی از پهلوانان ایران باشد. ( برهان ). نام پهلوانی. ( ناظم الاطباء ). نام پسرزاده جمشید جم است که پدرش شیدسب نام داشته... و تورگ پدر شم و شم پدر اُترد و او پدر گرشاسب جد نریمان و او پدر سام و سام پدر زال و زال پدر رستم بوده... ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). پسر شیدسب پسر تورپسر جمشید. و او پدر شم ( سام ) پدر اثرط پدر گرشاسب جهان پهلوان است. ( حاشیه برهان چ معین ) :
یکی پهلوان بود نامش تورگ
دلیر و سرافراز و گرد و سترگ.
فردوسی ( از فرهنگ جهانگیری ).
برین گشت اختر چو چندی براندز گیتی بشد تور و شیداسب ماند
یکی پورش آمد ز تخمه بزرگ
به رسم نیا کرد نامش تورگ
فروماند کابل شه آشفته بخت
ز شیداسب کین کش بترسید سخت
گرفت از پسش پادشاهی ، تورگ
سرافراز شد بر شهان بزرگ.
اسدی ( گرشاسب نامه از انجمن آرا و آنندراج ).