لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
۱-( مصدر )برگ خوردن شتر و غیره.۲- ( مصدر ) ورقه ورقه شدن جسمی . جمع : تورقات .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. ورقه ورقه شدن جسمی.
مترادف ها
تورق
ورقه ورقه شدن، تورق، لایه لایه سازی
تورق، انعطاف پذیری، انعطاف، قابلیت انعطاف
نرمی، تورق، قابلیت انعطاف، با خاصیت چکش خواری
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
برگش، برگشی:تورق ، تورقی.
برگش کردم:تورق کردم.
برگشی خواندم:تورقی خواندم.
برگش کردم:تورق کردم.
برگشی خواندم:تورقی خواندم.
ورق زدن کتاب و مجله برای آشنایی اجمالی آن
🇮🇷 واژه ی برنهاده: برگزنی 🇮🇷
مرور سریع درحد یادآوری مباحث ( مباحث کتاب )
ورق زدن . . . . . .
کتابی را تورق کردم: روخوانی اجمالی در حد ورق زدن
چشم خوانی و مطالعه اجمالی متنی
چشم خوانی و مطالعه اجمالی متنی