تورع


مترادف تورع: پارسایی، پرهیزگاری، پرواپیشگی، تقواپیشگی، تدین، تقوا، زهد، ورع ، پارسا بودن، پرهیختن، پرهیز کردن، تقوا پیشه کردن

متضاد تورع: ناپارسایی

لغت نامه دهخدا

تورع. [ ت َ وَرْ رُ ] ( ع مص ) پرهیزکاری کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ). پرهیزکاری. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). پرهیزکردن از آن و بازماندن : تورع من کذا. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و منه : و کان یتورع من کسوة الجدید لعیالة. ( ابن خلدون. از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) پرهیز کردندوری جستن( از کار بد ) . ۲ - ( اسم ) پارسایی پرهیز کاری . جمع : تورعات .

فرهنگ معین

(تَ وَ رُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) پرهیز کردن ، دوری جستن .

فرهنگ عمید

۱. پرهیز کردن، پارسایی کردن، دوری کردن از کارهای بد.
۲. پاک دامنی، پارسایی، پرهیزکاری.

پیشنهاد کاربران

بپرس