تورط

لغت نامه دهخدا

تورط. [ ت َ وَرْ رُ ] ( ع مص ) در هلاکت افتادن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) : امیر سیف الدوله به خبط ایشان در مهلکه ضلال و تورط ایشان در مسبغه آجال مشاهدت کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 208 ). از مکاشفت ایلک خان تبرا می کرد و بر تورد و تورطاو در ولایت سلطان انکار می نمود. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 331 ). || بکار دشوار افتادن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || در جای گلناک افتادن. چارپا که خلاصی از آن مکان امکان پذیر نباشد. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

در هلاکت افتادن . یا در جای گلناک افتادن چارپا که خلاصی از آن مکان امکان پذیر نباشد .

فرهنگ عمید

۱. در گل ولای افتادن.
۲. افتادن در کاری یا جایی که رهایی از آن دشوار باشد.

فارسی به عربی

( تورّط ) استورط

پیشنهاد کاربران

بپرس