توده گشتن. [ دَ / دِ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) تل شدن. انباشته گشتن. خرمن گشتن. جمع شدن. فراهم گشتن : چو از خون در و دشت آلوده گشت ز کشته به هر جای بر توده گشت.فردوسی.رجوع به توده و دیگر ترکیبهای آن شود.