توجیه

/towjih/

مترادف توجیه: تبیین، تشریح، توضیح، شرح، موجه سازی، دلیل تراشی، روی آوری، روی آوردن

برابر پارسی: روشنگری، درست انگاری، رَوایش

معنی انگلیسی:
account, apologia, justification, raison d'être, rationalization, vindication, warrant, raison dtre, explaining (away), explanation

لغت نامه دهخدا

توجیه. [ ت َ ] ( ع مص ) روی فراگردانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). روی فا چیزی کردن. ( زوزنی ). روی سوی کسی کردن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). گردانیدن روی بسوی چیزی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ): وجهت الیک توجیهاً؛ روی آوردم بتو. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) :
بنده رااز تو سوءالیست به توجیه سؤال
نکند مردم پاکیزه سیر جز تکریم.
سعدی.
|| کسی را گسیل کردن به کاری. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ): وجهته فی حاجة و وجهت الیها کذلک ؛ گسیل کردم او را به حاجتی و فرستادم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || و فی المثل : وجه الحجر وجهة ما له ُ ( بالنصب و الرفع )؛ ای تدبیر امر کن به روشی مناسب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به اقرب الموارد شود. || بزرگ و باقدر گردانیدن ، یقال : وجه الامیر زیداً. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج )( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || چیزی بر یک نسق کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). بر یک روش گرداندن چیزی را. ( ناظم الاطباء ). || بر یک روش کردن باران زمین را. || مایل به شمال نشاندن نخله را تا راست گرداند آنرا باد شمال. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || مائل شدن دست و پاهای اسب یا نزدیکی تندی پس سم و پی پای و دست به سمها. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || نخست برآمدن هر دو دست اسب کره از شکم مادر وقت زادن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بیرون رویه میل کردن سم ستور. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || نیک بیان کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || پیچیدگی است در هر دو بند دست. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). از عیبهای خلقیه اسب است. رجوع به صبح الاعشی ج 2 ص 26 شود. || ( اصطلاح بدیع ) سخنی گفتن که محتمل دو معنی بود چنانکه کسی درباره خیاطی یک چشم گفت :
خاط لی عمروقبا
لیت عینیه سوا.
که محتمل است از مساوی بودن هر دو چشم ، کور بودن و یا بینا بودن را اراده کرده باشد. ( از تعریفات جرجانی ). رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود. || ایراد کلام بر وجهی که کلام خصم بدان مندفع گردد. و گفته اند بر وجهی که منافی کلام خصم باشد. ( از تعریفات جرجانی ). رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود. || بیان نیک و توضیح و تفسیر و دلیل و حجت. ( ناظم الاطباء ). تعبیر کردن. معنی کردن. تأویل کردن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || ترتیب حساب و حواله برات دیوانی. ( ناظم الاطباء ). ج ، توجیهات : و اسم توزیعات و علاوات و سمت توجیهات و محالات و رسم تحصیصات و حوالات حذف و محو کنند. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 140 ). رجوع به ترکیبهای این کلمه شود. || ( اِ ) ( اصطلاح عروض ) در شعر حرفی است که قبل حرف رَوی در قافیه مقیدواقع شود و آن را بهر حرف و حرکت که خواهند تغییر دهند، کقول امری ءالقیس :بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

رو آوردن بسوی چیزی، کسی رابسوی دیگری فرستادن
۱- ( مصدر ) کسی را بسوی دیگر فرستادن . ۲ - روی کسی یا چیزی را بسویی برگرداندن . ۳ - توضیح دادن مطلبی . ۴ - ( مصدر ) روی آوردن بسوی چیزی . ۵ - ( اسم ) روی آوردن . ۶ - توضیح شرح . جمع : توجیهات . یا طوامیر توجیه . اخطاری. مالیاتی پیش آگهی ( صفویه ) . یا توجیه سرخرمن .حقوق وعوارضی که کدخدا را از رعایا میگیرد .

فرهنگ معین

(تُ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - کسی را به سوی دیگری فرستادن .۲ - نیک بیان کردن مطلبی . ۳ - (عا. ) سعی در موجه جلوه دادن کار یا حرف نابجا.

فرهنگ عمید

۱. آوردن دلیل برای اثبات درست بودن کاری.
۲. دلیلی که به این منظور آورده می شود.
۳. (ادبی ) در قافیه، حرکت ماقبل حرف رَوی اعم از فتحه یا ضمه یا کسره، مثل کسرۀ دال و گاف در کلمۀ دِل و گِل.
۴. (ادبی ) در بدیع، سخن گفتن به نوعی که محتمل دو معنی ضد هم باشد، محتمل الضدین.

فرهنگستان زبان و ادب

{briefing} [حمل ونقل هوایی] مرور شفاهی اطلاعات و آموزش های مربوط به هر پرواز، قبل از پرواز
{orientation} [مهندسی نقشه برداری] قرار دادن عکس یا نقشه یا مدل به صورتی که همۀ امتدادها با امتدادهای نظیر شیء یا موضع مورد نظر موازی باشد

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] توجیه یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق بوده و به معنای ذکر جهت در قضیه است.
«توجیه» به معنای ذکر جهت در قضیه یا موجهه بودن قضیه، در مقابل اطلاق (ترک ذکر جهت در قضیه) قرار دارد، از این روی، قضیه موجهه نیز در مقابل قضیه مطلقه قرار می گیرد.اطلاق و توجیه در قضایا عیناً مشابه اهمال و حصر در آنهاست، زیرا همان گونه که در قضیه مهمله، کمیت افراد بیان نشده است در قضیه مطلقه نیز کیفیت حکم بیان نمی شود و همان سان که در قضیه محصوره، کمیت افراد بیان می شود در قضیه موجهه نیز کیفیت حکم بیان می شود. نسبت اطلاق و توجیه در قضایا از نوع تقابل عدم و ملکه است.
مستندات مقاله
در تنظیم این مقاله از منابع ذیل استفاده شده است: • خوانساری، محمد، فرهنگ اصطلاحات منطقی.• خواجه نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، اساس الاقتباس.
۱. ↑ مشکوةالدینی، عبدالمحسن، منطق نوین مشتمل بر اللمعات المشرقیه فی الفنون المنطقیه، ص۳۰۵-۳۰۶.
...

دانشنامه عمومی

توجیه (آلبوم). «موجه» ( به انگلیسی: Justified ) آلبومی از هنرمند اهل ایالات متحده آمریکا جاستین تیمبرلیک است که در ۴ نوامبر ۲۰۰۲  ( ۲۰۰۲ - 11 - ۰۴ ) منتشر شد.
عکس توجیه (آلبوم)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

explanation (اسم)
شرح، تصریح، تفسیر، بیان، تعریف، توضیح، تعبیر، توجیه

vindication (اسم)
دفاع، حمایت، توجیه، اثبات بیگناهی

justification (اسم)
مدافعه، توجیه، دلیل اوری

rationalization (اسم)
توجیه، انطباق با اصول عقلانی، توجیه عقلی

فارسی به عربی

تبریر

پیشنهاد کاربران

این سخن منطقی و قابل قبول است، البته به عنوان یکی از معانی واژه توجیه:
( توجیه ) مصدر ثلاثی مزید باب تفعیل است و ریشه آن وجه ( صورت، شکل، چهره ) است. نمی شود ریشه در مصدر وجود نداشته باشد. توجیه کردن یک چیز یعنی شکل و صورت دادن به آن چیز.
...
[مشاهده متن کامل]

در ادبیات متداول ما وقتی کسی کاری می کند که ابتدا ناجور و غیرمنطقی یا غلط است و بعد سعی می کند آن را در نظر دیگران منطقی نشان دهد می گویند ( میخواهد کارش را توجیه می کند ) یعنی میخواهد به کارش شکل و صورت طبیعی بِده. یا به عبارتی میخواهد کارش را وجیه و خوش چهره نشان بده.

بارنهاد کنونی واژه اربی ( توجیه ) از بنواژه ( وجه ) ، هیچ پیوندی با ریشه اربی خود ندارد.
بارنهاد اربی توجیه، روی به کسی کردن است، که در زبان امروزی ما چنین بارنهادی ندارد.
از دید من چنین واژگانی که هم بیگانه هستند و هم بارنهاد نخستین خود را از دست داده اند،
...
[مشاهده متن کامل]

شایسته است که پاکسازی شوند و از واژگانی که خواست راستین گوینده را می رسانند بهره جویی شود.
یکم - کوشش برای نشان دادن درستی یک انگاره، پنداره یا دیدمان که هنوز درستی یا نادرستی ان دانسته نیست اما گوینده بر این باور است که درست است.
واژه پیشنهادی: رواییدن، رواسازی، روامند کردن
دوم - کوشش برای درست وانمود کردن جیزی که می دانیم نادرست است با به کار بردن کژگزاره ها.
واژه پیشنهادی: کژنمایی کردن

تَوْجیهْ /مُوَجَّهْ: حرف آخر این دو کلمه ملفوظ است و بنابراین در موارد لازم، به حرفی که بعد از آن بیاید می چسبد و متصل نوشته می شود: ( ( توجیهش ( و نه: توجیه اش ) پذیرفتنی نیست ) ) ؛ ( ( و برای غیبت خود عذر موجهی ( و نه موجه ای ) نداشت ) ) . و نیز در حالت اضافه حمزه نمی گیرد. عذر موجه ِ او ( و نه عذر موجّهٔ او ) پذیرفته شد. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( نجفی، ابوالحسن، غلط ننویسم، فرهنگ دشواری های زبان فارسی، ص ۱۱۹ )

توجیه فیلمی ایرانی به کارگردانی منوچهر حقانی پرست و نویسندگی محسن مخملباف محصول سال ۱۳۶۰ است.
در دوران حکومت پهلوی، نیکسون قصد سفر به ایران را دارد و یک گروه نیز قصد دارند بمبی را به نشانهٔ مخالفت با آمدن نیسکون در یک اداره منفجر کنند. اما یک عضو مسلمانِ گروه با این حرکت مخالفت می کند. در ادامهٔ ماجرا، ساواک همهٔ گروه را دستگیر می کند، اما جوان مسلمان برای جلوگیری از آسیب دیدن مردم در جریان انفجار بمب خود، مأمورین ساواک و گروه را از میان می برد.
...
[مشاهده متن کامل]

توجیه
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/توجیه_(فیلم_۱۳۶۰)
واژه توجیه
معادل ابجد 424
تعداد حروف 5
تلفظ to[w]jih
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: تَوجیه]
مختصات ( عا. )
آواشناسی towjih
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
بهانەتراشی، بهانەسازی، بهانەآوری، درستنمایی، درست - انگاری
درست نمایی
پاسخ به سرو استوار:
این یک سایت دانش محور است و بهتر است بیشتر روی تحلیل واژه دقت شود و بحث از حالت علمی به ستیز لفظی و طعنه تبدیل نشود. زبان فارسی آمیخته با زبان عربی است. توجیه واژه فارسی نیست، از زبان عربی بخاطر عوامل متعددی وارد زبان فارسی شده است. این واژه مصدر ثلاثی مزید باب تفعیل است و ریشه آن وجه ( صورت، چهره ) است. نمی شود ریشه در مصدر وجود نداشته باشد. توجیه کردن یک چیز یعنی شکل و صورت دادن به آن چیز.
...
[مشاهده متن کامل]

در ادبیات متداول ما وقتی کسی کاری می کند که ابتدا ناجور و دچار اشکال است و بعد سعی می کند آن را در نظر دیگران منطقی نشان دهد می گویند ( داره کارش را توجیه می کند ) بکارگیری این جمله که ( داره کارش را پذیرفتنی نشان میده ) رایج نیست.

در پاسخ به کیان:
شما گویا پیامِ اشکان را درست درنیافتی.
( وجه ) به معنی ( روی یا سو ) چه پیوندی با ( توجیه ) دارد؟ ( توجیه ) در زبان فارسی دارای چندین معناست. اینکه در زبانِ وام دهنده این واژه بکار رفته، به خودشان مربوط است ولی در زبان فارسی واژه ( پذیرفتنی ) در برخی جاها بسیار شایسته تر است. اینکه شما با واژه ساده ای همچون ( پذیرفتنی ) اُخت نیستی، نشان از این دارد که در آموزشکده ها به شما زبانی به جز فارسی یاد داده اند.
...
[مشاهده متن کامل]

در نقد سخن اشکان
تعصب داشتن در حدی که زبان دیگران را متهم به زشتی کنیم خوب نیست. افزون بر اینکه در دنیای امروز که ارتباطات وسیع و عمیق شده، طبیعی است که برخی الفاظ مشترک میان دو زبان بشه. جالب است که معادل فارسی شما خیلی نامأنوس تر از اصل واژه عربی است.
پیشنهاد واژه: ( راست سازی، راستی سازی/راست ساختن/راست آوری/راست آوردن ) . ( اُستوارسازی ) :
در زبان آلمانی دو واژه ( Rechtfertigung ) و ( Begruendung ) هر دو در معنای ( توجیه ) بکار می روند.
بررسی این دو واژه:
...
[مشاهده متن کامل]

1 - Rechtfertigung : این واژه از دو بخش ( recht ) و ( Fertigung ) ساخته شده است.
واژه recht با واژه ( راست ) در زبان پارسی از یک بُن و ریشه است. واژه ( Fertigung ) از کارواژه ( fertigen ) به معنای ( ساختن، فَرآوردن ) می باشد. بنابراین واژگانِ ( راستی سازی ( راست سازی ) ،
راست آوری ( راستی آوری ) ) واژگان پیشنهادیِ بسیار درخوری برای واژه ( توجیه ) هستند.
و همچنین است:کارواژه های ( ( ( راست ساختن / راست آوردن ) ) )
2 - Begruendung: این واژه که دیوید هیلبرت در نوشتار خود بویژه برای ادله یا توجیهِ اثباتها در نبیگِ ( Grundlagen der Mathematik ) بکار گرفت، از کار واژه ( begruenden ) به چم ( بنیاد نهادن، پایه گذاری کردن ) می باشد. دکتر ادیب سلطانی در نبیگ بنیادهای منطق نگریک برابرواژه ( بنیاد گذاری، اثبات ) را برای ( Begruendung ) در نظر گرفت.
پیشنهاد من واژه ( اُستوارسازی ) است؛
Begruendung از کارواژه ی begruenden به معنای ( بنیاد نهادن، پایه گذاری کردن ) می باشد که با ( اُستوار ساختن ) هم معناست و در کنار آن، توجیه یک اثبات به معنای محکم سازی آن اثبات نیز هست که از پی آن ( اُستوارسازی ) دریافته می شود.
( توجیهِ یک اثبات = اُستوارسازیِ یک اثبات )

( توجیه ) در نمونه هایی همچون ( فلان کار را توجیه نکن ) ، به چمِ ( راست انگاری ) است.
بهتر آن است که بگوییم: ( راست انگاری نکن ) .
《 پارسی را پاس بِداریم》
با سه پَند : اَندیشه ، گویه وَ کُنه یِ نیک
توجیه
واژه ای اَرَبی اَز ریشه یِ وَجَهَ دَر ریختارِ تَفعیل
واژه سازی :
دُرُست نَمایی ، دُرُست آوَری، دُرُست تَراشی
راست نَمایی ، راست آوَری ، راست تَراشی
...
[مشاهده متن کامل]

بُرون راستی ، بُرون دُرُستی
بَهان تَراشی ، وَهان تَراشی
وَهانِش ، وَهامِش ، وَهنِش ، وَهمِش
☆ شاید واژه هایِ به نمایان اَرَبیِ : وَهن یا وَهم واژه یِ پارسیِ وَهان وَ بَهانه باشَند هَم چِنین دَر زَبانِ آلمانی :
Wahnsinn = دیوانِگی ، جُنون ، وَهن ذِهنی
Rinder Wahnsinn = بیماریِ دیوانِگی/ جُنونِ گاوی
وَ دَر اِنگِلیسی : vindicate , vindication
vin , vind = وَهن ، وَهنیدَن
واژه های بَرساخته اَز وَهن : توهین ، اِهانَت
واژه های بَر ساخته اَز وَهم : موهوم ، تَوَهُّم ، مُتِوَهِّم
تَن دُرُست وُ مَن دُرُست باشید ( مَن = اَندیشه )

وانمودسازی
بازنمایی ، دلیل آوری
هوالعلیم
توجیه:
موجه جلوه دادن ، به زیبائی نشان دادن ، کاری را درست درنظر آوردن . . . . .
فرآوند/ روایش
باز یه واژه عربی و زشت و بی معنی دیگه:
غیر قابل توجیه: ناپذیرفتنی
حرف یا کارتو توجیه نکن : پذیرفتنی نشون نده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس