توجه داشتن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
عنایت
آگاهی داشتن
به جای این که بگوییم " باید به این نکته توجه داشت. . . " ، بگوییم " باید به این نکته آگاهی داشت که. . . "
به جای این که بگوییم " باید به این نکته توجه داشت. . . " ، بگوییم " باید به این نکته آگاهی داشت که. . . "
سایه بر سر کسی افکندن ؛ عنایت و توجه بکسی کردن :
پدرمرده را سایه بر سر فکن
غبارش بیفشان و خارش بکن.
سعدی ( بوستان ) .
پدرمرده را سایه بر سر فکن
غبارش بیفشان و خارش بکن.
سعدی ( بوستان ) .
اعتنا
- نظر کردن در چیزی ؛ بدان پرداختن. به آن توجه و عنایت کردن :
داد تن دادی بده جان را به دانش داد زود
یافت از تو تن نظر در کار جانت کن نظر.
ناصرخسرو.
در مملکت خویشتن نظر کن
زیرا که ملک بی نظر نباشد.
... [مشاهده متن کامل]
ناصرخسرو.
در من نظری بکن که خورشید
بسیار نظر کند به ویران.
خاقانی.
در خطای کسی نظر نکنم
طمع مال و قصد سر نکنم.
نظامی.
ایزد تعالی در وی نظر نکند بازش بخواند. ( گلستان سعدی ) .
بر آن باش تا هر چه نیت کنی
نظر در صلاح رعیت کنی.
سعدی.
داد تن دادی بده جان را به دانش داد زود
یافت از تو تن نظر در کار جانت کن نظر.
ناصرخسرو.
در مملکت خویشتن نظر کن
زیرا که ملک بی نظر نباشد.
... [مشاهده متن کامل]
ناصرخسرو.
در من نظری بکن که خورشید
بسیار نظر کند به ویران.
خاقانی.
در خطای کسی نظر نکنم
طمع مال و قصد سر نکنم.
نظامی.
ایزد تعالی در وی نظر نکند بازش بخواند. ( گلستان سعدی ) .
بر آن باش تا هر چه نیت کنی
نظر در صلاح رعیت کنی.
سعدی.
مبذول داشتن