توج

لغت نامه دهخدا

توج. ( اِ ) بهی را گویند و آنرا بِه ْ نیز گویند. ( فرهنگ جهانگیری ). میوه ایست که آنرا بِه ْ و بهی گویند. ( برهان ). میوه بهی. ( فرهنگ رشیدی ). میوه به که آنرا بهی نیز گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). در لاهیجان بِه ْ را گویند و در رامیان آنراشغال به نامند. ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). سفرجل. ( فهرست مخزن الادویه ). بهی. ( الفاظ الادویه ). || فلزی که مرکب است از مس و روی و آنرا برنج نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). رجوع به دزی ج 1 ص 156 شود.

توج. [ ت َ ] ( ع مص ) فرورفتن انگشت در چیزی آماسیده و تر، یقال : تاجت اصبعی فیه.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || افسر پوشیدن. ( از اقرب الموارد ). رجوع به تاج و تتویج شود.

توج. [ ت َوْ وَ ] ( ع اِ ) بیشه شیرناک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

توج. [ ت َوْ وَ ] ( اِخ ) لغتی است در تَوَّز که شهریست به فارس. ( منتهی الارب ). نام شهریست در فارس میانه بلوک کازرون و شولستان ممسنی و بلوک خشت ، و در کتابهای لغت و تایخ نوشته است تَوَّج به فتح و تشدید واو وفتحه ، شهری است در فارس نزدیک کازرون ، چون در گودی واقع شده هوای بسیار گرم و نخلستان بسیار دارد. خانه های آن از خشت خام و دوری آن از شیراز سی ودو فرسنگ است ، و این شهر را لوّز، به تشدید واو و تَوْز بفتح تا و سکون واو نیز گویند و پارچه لطیف خوش رنگ ریسمانی را در این شهر می بافند و آن را توزی گویند. در صدراسلام جنگهائی در این شهر اتفاق افتاد و اکنون از این شهر اسمی و رسمی باقی نمانده است. ( فارسنامه ناصری ) : چون سال بیست وسه اندرآمد از هجرت پیغمبر صلی اﷲعلیه وسلم ، عمر را به اول سال خبر آمد که شهرک که ملک فارس است سپاه بسیار گرد کرده است به توج. و توج آن شهر است که وی را به پارسی توز خوانند و آن جامه های توزی از آنجا آورند. به کرانه فارس است ازسوی اهواز. ( ترجمه طبری بلعمی ). حکم بن العاص برادرعثمان بن العاص روی به شیراز نهاد و شهرک پیشباز آمداز توج با سپاهی بسیار از عجم همه با سلاح تمام... ( ترجمه طبری بلعمی ). و اعمالی که بر ساحل دریا بود بگشادند و به توج آمدند و بگرفتند و آنجا مقام کردند و این توج از کوره اردشیرخوره است. ( فارسنامه ابن البلخی ص 114 ). توج به قدیم شهرکی بزرگ بوده است. مقام عرب را شاید که گرمسیر عظیم است و در بیابان افتاده است و اکنون خود نیز خرابست و از آن عرب که قدیم بودند کس نماند. پس عضدالدوله قومی را از عرب شام بیاورد و آنجا بنشاند و اکنون این قدر عرب که مانده اند از نژاد ایشانند و آب روان نباشد و جامع و منبر هست. ( فارسنامه ابن البلخی ص 135 ). رجوع به نزهة القلوب ص 116 و ص و المعرب جوالیقی ص 61 و 89 و تاریخ سیستان ص 228 و کامل ابن اثیر ج 3 ص 19 و قاموس الاعلام ترکی و معجم البلدان و سرزمینهای خلافت شرقی چ بنگاه ترجمه و نشر کتاب ص 280 و توز شود.

فرهنگ فارسی

شهری بود در فارس در نزدیکی کازرون و آن در زمان تالیف فارسنامه ابن ابلخی خراب شده بود. پارچه کتانی معروف به (( توزی ) ) منسوب بدین شهر است .
( اسم ) بهی به آبی .
بیشه شیر ناک

فرهنگ معین

(اِ. ) بهی ، به ، آبی .

فرهنگ عمید

= بِه۱

دانشنامه عمومی

توج (بندرعباس). توج، روستایی در دهستان قلعه قاضی بخش قلعه قاضی شهرستان بندرعباس در استان هرمزگان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۱۳۵ نفر ( ۴۳ خانوار ) بوده است. [ ۱]
عکس توج (بندرعباس)

توج (خوسف). توج یک روستا در ایران است که در دهستان جلگه ماژان شهرستان خوسف واقع شده است. [ ۱] توج ۱۶ نفر جمعیت دارد.
عکس توج (خوسف)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بپرس