توثب

لغت نامه دهخدا

توثب. [ ت َ وَث ْ ث ُ ] ( ع مص ) مستولی شدن به چیزی به ظلم. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ). برجستن و به ستم مستولی شدن.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). غالب آمدن به ظلم. غالب شدن بظلم. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ عمید

۱. برجستن.
۲. به ستم بر کسی یا چیزی مستولی شدن.

پیشنهاد کاربران

برای یادسپاری آسان تر معنی کلمه ای می توان از بازی های ذهنی بهره برد بهتر است از کلمات آشنا و البته متناسب با واژه ی جدید هم استفاده کرد مثلاً برای کلمه ی توثب می توان چنین گفت هر کس توسل را رها کند دچار توثب می شود یعنی خواهد تاخت اما از روی ظلم و ستم، توثب یعنی تاختن از روی ظلم و ستم،

بپرس