از بصیرت نیست مردم را نیاوردن به چشم
من که در اندک زمانی توتیا خواهم شدن.
صائب ( از آنندراج ).
از بی قراری دل دیوانه خوی من زنجیر توتیا شد و، زندان بگرد رفت.
صائب ( ایضاً ).
|| سرمه شدن. داروی شفابخش و نیرودهنده چشم شدن. موجب روشنی دیده شدن : این همه زحمت که هست درد دو چشم من است
هیچ نکوعهد نیست کو شودم توتیا.
خاقانی.
بپرسیدش که چون افتاد رایت که ما را توتیا شد خاک پایت.
نظامی.
رجوع به توتیا و دیگر ترکیبهای آن شود.