توبیخ کردن


مترادف توبیخ کردن: نکوهیدن، سرزنش کردن، ملامت کردن، تنبیه کردن، مجازات کردن

معنی انگلیسی:
chasten, reprimand

لغت نامه دهخدا

توبیخ کردن. [ ت َ / تُو ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ملامت نمودن و ترسانیدن و نکوهیدن. ( ناظم الاطباء ). سرزنش. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : زجر و توبیخی که در حق کودکان دیگر کردی در حق وی روا نداشتی.( گلستان ). رجوع به توبیخ و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

ملامت نمودن و ترسانیدن و نکوهیدن . سرزنش .

مترادف ها

rail (فعل)
نرده کشیدن، توبیخ کردن

rebuke (فعل)
زخم زبان زدن، سرزنش کردن، ملامت کردن، عتاب کردن، توبیخ کردن، سرکوفت دادن

vituperate (فعل)
سرزنش کردن، عیب جویی کردن، ناسزا گفتن، توبیخ کردن، بد گفتن

reprehend (فعل)
سرزنش کردن، توبیخ کردن

tell off (فعل)
تعیین کردن، توبیخ کردن، شمردن و کنار گذاردن، مردود شمردن

فارسی به عربی

توبیخ , سخط

پیشنهاد کاربران

بپرس