توبه کرده. [ ت َ / تُو ب َ / ب ِ ک َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) تائب. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). بازگشته از گناه. پشیمان شده از گناه و عهدبسته که بدان روی نیاورد. نادم :
خواهی تا توبه کرده رطل بگیرد
زخمه غوش ترا به فندق برگیر.عماره ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
رجوع به توبه کردن و دیگرترکیبهای آن شود.