توبه شکستن

لغت نامه دهخدا

توبه شکستن. [ ت َ / تُو ب َ / ب ِ ش ِ ک َ ت َ ] ( مص مرکب ) برگشتن به گناه و مرتکب شدن هر گناهی که سابقاً مرتکب شده بود و شکستن عهد و میثاق. ( ناظم الاطباء ) :
عنان عمر شد از کف رکاب می بکف آر
که دل به توبه شکستن بهانه بازآورد.
خاقانی.
کسان که در رمضان چنگ و نی شکستندی
نسیم گل بشنیدند و توبه بشکستند.
سعدی.
گو خلق بدانند که من عاشق و مستم
آوازه درست است که من توبه شکستم.
سعدی.
گویند سعدیا برو از عشق توبه کن
مشکل توانم و نتوانم که بشکنم.
سعدی.
گر باده از این خم بود و مطرب از این کوی
ما توبه نخواهیم شکستن به درستی.
سعدی.
بر ما گنه توبه شکستن منویسید
کاین توبه بفرمان می ناب شکستیم.
طالب آملی ( از آنندراج ).
رجوع به توبه و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

برگشتن به گناه و مرتکب شدن هر گناهی که سابقا مرتکب شده بود شکستن عهد و میثاق .

پیشنهاد کاربران

شکستن توبه ، توبه شکستن ؛ نقض و ابطال آن. تباه کردن آن. ( یادداشت مؤلف ) :
بازآ بازآ هر آنچه هستی بازآ
گر کافر و گبر و بت پرستی بازآ
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی بازآ.
...
[مشاهده متن کامل]

( منسوب به ابوسعید ابوالخیر ) .
گفتند ای پیغمبر خدا بهای آن حایط به من رسید آنرا تسلیم تو کردم ، و به عبادت مشغول شد و توبه کرد، تا باقی عمر توبه نشکست. ( قصص الانبیاء ص 174 ) . یکی توبه بسیار کردی و شکستی. ( گلستان ) .
کسان که در رمضان چنگ و نی شکستندی
نسیم گل بشنیدند و توبه بشکستند.
سعدی.
ما توبه شکستیم که در مذهب عشاق
صوفی نپسندند که خمار نباشد.
سعدی.
عالم شهر گو مرا وعظ مکن که نشنوم
پیر محله گو مرا توبه مده که بشکنم.
سعدی.
چه خوش گفت درویش کوتاه دست
که شب توبه کرد و سحرگه شکست.
سعدی.
گو خلق بدانند که من عاشق و مستم
آوازه درست است که من توبه شکستم.
سعدی.