یاد نیاری به هر بهاری جدت
توبره برداشتی شدی به سماروغ .
منجیک ( از یادداشت ایضاً ).
آلت کفش دوزان از توبره بیرون کرد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 537 ).من زرق او خریدم و خوردم بروی او
زاد عزیز خویش و تهی کرده توبره.
ناصرخسرو.
کی ریزم آبروی چو تو بی خردبر طَمْع آنکه توبره پرنان کنم ؟
ناصرخسرو.
و در هر فرسخی صدهزار سوار را بازمی گردانید تا تنها ماند. به غاری درشد و توبره اسب در گردن انداخت. ( قصص الانبیاء ).و من از آن سنگهایم که بر اصحاب... باریدم هر دو رابرداشت و در توبره نهاد. ( قصص الانبیاء ).توبه تباه کردم و گفتم مرا بده
یک بوسه پیش از آنکه کنی ریش توبره .
سوزنی.
ازبهر مرکب تو که نعلش سزد هلال شد کهکشان چو آخور و پروین چو توبره.
ظهیر ( از شرفنامه منیری ).
تاج توافسوس که از سر به است جل ز سگ و توبره از خر به است.
نظامی.
شیخ گفت این ساعت برو و موی محاسن و سر را پاک بستره کن و این جامه را که داری برکش و ازاری از گلیم بر میان بند و توبره ای پُر جو بر گردن آویز و... بیرون شو. ( تذکرة الاولیاء عطار ).فریاد از این خران که ندارد به نزدشان
صد کیسه شعر، رونق یک توبره شعیر.
کمال اسماعیل ( از شرفنامه منیری ).
وآنکه او را ز خری توبره باید بر سرفلکش لعل به دامان دهد و زر به جوال.
کمال اسماعیل.
- توبره ابزار ؛ توبره ای که افزارهای خود چون ماله و تیشه و شاقول و تراز و ریسمان کار خود را بنایان ، و اره و رنده و مانند آن را نجاران در آن نهند. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).بیشتر بخوانید ...