درم سایه و روح دانائی است
درم گرد کن تا توانائی است.
ابوشکور.
بزرگی و شاهی و فرخندگی توانائی و فر و زیبندگی.
دقیقی.
که یزدان ز ناچیز، چیز آفریدبدان تا توانائی آید پدید.
فردوسی.
زمین و زمان و مکان آفریدتوانائی و ناتوان آفرید.
فردوسی.
توانائی او راست ، مابنده ایم همه راستیهاش گوینده ایم.
فردوسی.
از آن پس که چندان بدش ناز و کام توانائی و لشکر و گنج و نام
ز گیتی یکی غار بگزید راست
چه دانست کآن هنگ دام بلاست ؟
فردوسی.
با توانائی و با جود، کم آمیزد حلم خواجه بوسهل توانا وجواد است و حلیم.
فرخی.
از بزرگی و توانائی واز جاه و شرف رایت او برگذشته زآسمان هفتمین.
فرخی.
ایزد آن بارخدای به سخا را بدهادگنج قارون و بزرگی و توانائی جم.
فرخی.
کسی را که روزیت بر دست اوست توانائی دست او دار دوست.
اسدی.
غره مشو به زور و توانائی کآخر ضعیفی است توانا را.
ناصرخسرو.
خردمندان در حال... توانائی و استعلا از جنگ عزلت گرفته اند. ( کلیله و دمنه ).نام هر دو زنده داری و توانائیت هست
تا سخن را پرورانی و سخا را گستری.
سوزنی.
نی نی از بود تو نتوان تحفه ساخت تحفه بر قدر توانائی فرست.
خاقانی.
هرکه در او جوهر دانائی است بر همه کاریش توانائی است.
نظامی.
هرکه در حال توانائی نکوئی نکند در وقت ناتوانی سختی بیند. ( گلستان ).جائی نرسد کس به توانائی خویش
الا تو چراغ رحمتش داری پیش.
سعدی.
دریغ بازوی سرپنجگی که برپیچدستیز دور فلک ساعد توانائی.
سعدی.
راست گفتی که فرج یابی اگر صبر کنی صبر نیک است کسی را که توانائی هست.
سعدی.
بیشتر بخوانید ...