توازن
/tavAzon/
مترادف توازن: برابری، تعادل، قرینه، موازنه، هم سنگی، هم وزنی، تناسب، موزونی
برابر پارسی: هم سنگی، هم وزنی
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
۱ -( مصدر ) هموزن شدن همسنگ گردیدن . ۲ - ( اسم ) هموزنی همسنگی . جمع : توازنات .
مقابل روبرو
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگستان زبان و ادب
مترادف ها
تطبیق، همسازی، هم اهنگی، ساز، توازن، هارمونی
میزان، تعادل، توازن، ترازو، تراز، موازنه، تتمه حساب
تساوی، تعادل، توازن، برابری، زوجیت، زوج بودن
وضع، توازن، ثبات، وقار، نگاهداری، وزنه متحرک
میزان، تعادل، توازن، برابری در وزن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی کَبَدٍ
در تعادل واعتدال وتوازن وتناسب وتناسق با دقّت زیاد انسان را آفریدیم.
هه کلمه "کبد" قرآن عربی مبین رجوع کنید.
در تعادل واعتدال وتوازن وتناسب وتناسق با دقّت زیاد انسان را آفریدیم.
هه کلمه "کبد" قرآن عربی مبین رجوع کنید.
هماهنگ ، برابر
توازن همون برابری. هم وزنی و تعادل
اگه در جمله ایی بیاید عدم توازن یعنی تعادل نداشتن
اگه در جمله ایی بیاید عدم توازن یعنی تعادل نداشتن
برابربودن
هم وزن شدن یابرابری