لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
جستن و یافتن . و جد خواستن بدون بودن آن .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] اظهار وجد و شادمانی کردن، شور و وجد کردن.
دانشنامه آزاد فارسی
تَواجُد
(در لغت به معنی جُستن و یافتن و اظهار وجدکردن به تکلّف) در اصطلاح عرفا، تظاهر سالک مبتدی به وجد واقعی در مجالس سماع را تواجد گویند. تواجد بر دو گونه است: در گونه اول هیچ گونه شور و حال واقعی در دل و جان سالک پدید نمی آید و او صرفاًَ برای خودنمایی این حالات را برخود می بندد، این نوع تواجد امری مذموم است. اما در گونه دوم، سالک واقعاً برای رسیدن به وجد می کوشد و تواجد را صرفاًَ مرحله ای مقدماتی می داند که او را آماده پذیرش وجد می کند و البته تا رسیدن به مرتبه شور و حال واقعی، حالت وجد را از خود بروز نمی دهد و در اظهار آن نمی کوشد. این گونه تواجد امری ممدوح است.
(در لغت به معنی جُستن و یافتن و اظهار وجدکردن به تکلّف) در اصطلاح عرفا، تظاهر سالک مبتدی به وجد واقعی در مجالس سماع را تواجد گویند. تواجد بر دو گونه است: در گونه اول هیچ گونه شور و حال واقعی در دل و جان سالک پدید نمی آید و او صرفاًَ برای خودنمایی این حالات را برخود می بندد، این نوع تواجد امری مذموم است. اما در گونه دوم، سالک واقعاً برای رسیدن به وجد می کوشد و تواجد را صرفاًَ مرحله ای مقدماتی می داند که او را آماده پذیرش وجد می کند و البته تا رسیدن به مرتبه شور و حال واقعی، حالت وجد را از خود بروز نمی دهد و در اظهار آن نمی کوشد. این گونه تواجد امری ممدوح است.
wikijoo: تواجد
پیشنهاد کاربران
تواجد ( مص م ) شور نمودن ، وجد کردن