تهیه

/tahiyye/

مترادف تهیه: آماده، اندوخته، پیش بینی، تامین، تجهیز، تحصیل، تدارک، تدوین، ترتیب، تعبیه، تمهید، تنظیم، تیار، ذخیره، فراهم، مهیا، آمادگی، بسیج، آماده کردن، فراهم کردن، مهیا کردن

برابر پارسی: فرآوری، بسیج، فراهم، آمایش، بسیجیدن، فراهمیدن

معنی انگلیسی:
preparation, procurement, provision, purveyance, supply

لغت نامه دهخدا

( تهیة ) تهیة. [ ت َ ی َ ] ( ع مص ، اِمص ) نظم و ترتیب و آمادگی و تدارک. ج ، تهیات. ( ناظم الاطباء ). نیکو ساختن. آماده کردن. ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
تهیه. [ ت َ هی ی َ / ی ِ ] ( اِمص ) تهیئة. آماده کردن. ساختن. ( فرهنگ فارسی معین ). آمادگی کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). تدارک و بسیج و آمادگی و ترتیب و آنچه برای پیشرفت کار و انجام آن آماده و حاضر کنند. ( ناظم الاطباء ). ساز. آمادگی. ساختگی. ج ، تهیات. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). ساختن. ( تاج المصادر بیهقی ). بساختن. ( زوزنی ). تدارک دیدن و حاضر نمودن. ( قاموس کتاب مقدس ).
- روز تهیه ؛ لفظی است که از برای روز ششم هفته استعمال شده آن را روز تهیه گفتند چون که در آن روز خوراک و مایحتاج روز سبت را آماده می کردند.... ( قاموس کتاب مقدس ).
- کلاس تهیه ؛ معمولاً به کلاسی اطلاق می شود که در دبستان به مدت یکسال یا کمتر شاگردان خردسال را در آنجا برای تحصیل ابتدائی آماده کنند و همین وضع در بعضی از دانشکده ها هم وجود داشت که جوانان را برای تحصیل در دانشکده ای به مدت یکسال در کلاس تهیه ( پره پاراتوار ) مهیای تحصیل در دانشگاه می کردند. و اکنون هر دو متروک مانده است.

فرهنگ فارسی

مهیاکردن، آماده ساختن
۱-( مصدر ) آماده کردنساختن . ۲ -( اسم ) آمادگی بسیج .
نظم و ترتیب و آمادگی و تدارک آماده کردن

فرهنگ معین

(تَ هِ یِّ ) [ ع . تهیة ] ۱ - (مص م . ) آماده کردن ، ساختن . ۲ - (اِمص . ) آمادگی ، بسیج .

فرهنگ عمید

مهیا کردن، آماده ساختن.

فرهنگستان زبان و ادب

[علوم دارویی] ← آماده سازی 2

مترادف ها

provision (اسم)
ماده، شرط، بند، قید، اغذیه، علوفه، توشه، تهیه، قوانین، تدارک، شرط کردن

preparation (اسم)
تعبیه، تمهید، امایش، امادگی، تهیه، تدارک، اماده سازی، تهیه مقدمات، پستایش، امادش، اقدام مقدماتی

ministration (اسم)
خدمت، اداره، عبادت، اجراء، وزارت، تهیه

procurement (اسم)
خرید، خریداری، تهیه، بدست اوری

purveyance (اسم)
اذوقه، تهیه، تدارک، تهیه خواربار، اذوقه رسانی

فارسی به عربی

تحضیر , کدمة

پیشنهاد کاربران

سپارش ( توصیه ) میکنم در بیشتر واژگانی که پسوند {کننده} میگیرن جاش از پسوند {گر} بهره بَرید.
نمونه ها:
تولید کننده=تولیدگر
تهیه کننده=تهیه گر
فراهم کننده=فراهم گر
تشویق کننده=تشویق گر
...
[مشاهده متن کامل]

دریافت کننده=دریافت گر
و بسیاری ( نه همه ) از واژگان همسان رو که این پسوند رو گرفتن رو میشه به چنین واژگانی دگرید ( دگرش داد=تبدیل کرد ) .
گرچه بسیاری از این واژگان عربی هستن و سپارش میکنم از همتای ( معادل ) فارسیشون بهره ببریم. ( برخی فارسی اما زیادی بلندن به همین سان آورده شدن )
نمونه ها:
تولیدکننده/تولیدگر: فرآور
تهیه کننده/تهیه گر: گردآر، گردآور، گردگر، آمایش گر
تشویق کننده/مشوق: شورگر، شوربخش، برانگیز، رمنده، خیزگر، برافزا، زندفزا
دریافت کننده: ورگیر، گیرنده، ستانگر، ستاننده
طراحی کننده/طراح: آرا ( آرایش آور/آرایش گر ) ، نگارگر، نماگر
معماری کننده/معمار: سازا، بُنگر، سازگر، سازنده
آفریننده/آفرینشگر: بَرگَر، پدیدآر
رافع/رفع کننده: بَرآر ، برآورگر
مخترع/اختراع کننده: نوآور
مؤسس/تأسیس کننده: بانی، پایگر، بنیادگر، پدیدگر، پی ریز
أدا کننده/به جای آور: گزارنده، گزارگر
انتخاب کننده/گزینش کننده: وانِگر، سنج گر، گمارنده، گزیننده، گزینشگر [منتخب/انتخاب شده: سرگزین، برگزین]
تفکیک کننده: جداگر
دنبال کننده/follower: پویان، پوینده، پی جو
کاشف/مکتشف/کشف کننده: کاوا، کاوشگر، کاونده، یابا، یابنده
جاسوس/جاسوسی کننده: انیشه، گُشگر ( گشاینده راز ) ، فاشگر، نهان پو، نهان جو، جست رو
محرک/تحریک کننده/برانگیزنده: پیشران
مبدع/مبتدع/ ابداع کننده: نوگر، نوکار، نوآفر، بُن آر، نوریز، پسزا، نگرزا، نوسا، نوآسا، بنسا
توجه گر/توجه کننده: وانگر، نگرکُن، دل سپار، نگرکاش، نگرپو، رویگر
عامل/عمل گر/عمل کننده: کنشگر، پیشکار، کارکن، کننده
امیدوارم بهره بَرید و این فرهنگ و بینش نو رو پذیرفته، بکاربسته و میان مردم جا بندازید. با سپاس از تو نگرکاش و کنشگر گرامی.
باور دارم ( معتقد هستم ) با بهره بری ( استفاده کردن ) از واژگان فارسی جای عربی و همه گیر شدن کاربست ( استفاده کردن از ) این واژگان دیگه برای کسی کاربست واژگان فارسی جای عربی یعنی واژگانی چون فرآور🇮🇷 جای تولید کننده🇸🇦 شگرف ( عجیب ) نخواهد بود.
فرجام ( در نتیجه ) مهین ( مهم ) فراگیر و گسترده شدن ( متداول شدن و جامعیت یافتن ) کاربست واژگان فارسیه اگر این، روی بده ( اتفاق بیفته ) خودکار ( اتوماتیک ) کاربست واژگان عربی میان هازه ( جامعه ) هم کمتر میشه. یا علی✌🏻

تهیه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
انسد ansad ( سغدی: انسغد ansaqd )
انویس شnvis ( سغدی )
ابگار abgār، پساچ pasāc ( پهلوی )
پرهی parahi ( اوستایی )
واژه تهیه
معادل ابجد 420
تعداد حروف 4
تلفظ tahiy[y]e
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: تهیِئَة]
مختصات ( تَ هِ یِّ ) [ ع . تهیة ]
آواشناسی tahiyye
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
...
[مشاهده متن کامل]

منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

🇮🇷 واژه ی برنهاده: فراهمش 🇮🇷
تَهَیَّأَ : مفرد مذکر غایب فعل ماضی از باب تَفعُّل ( تَفعَّلَ، یتَفَعَّلُ، تَفعُّل ) از ریشه ی ( هیء )
تَهْیِئَة : مشتق از فعل ( هَیَّأَ ) از ریشه ی ( هیء ) ، که این کلمه در فارسی ، تهیه خوانده می شود اما در لغتنامه دهخدا در مورد کلمه تهیه نوشته شده است تهیه: [ ت َ هی ی َ / ی ِ ] ( اِمص ) تهیئة. آماده کردن، ساختن، آمادگی کردن، تدارک، بسیج، آمادگی، ترتیب و آنچه برای پیشرفت کار و انجام آن آماده و حاضر کنند. ( که در این عبارات به کلمه ی اصلی یعنی تهیئة اشاره می کند )
...
[مشاهده متن کامل]

اَللَّهُمَّ إِنِّی کُلَّمَا قُلْتُ قَدْ تَهَیَّأْتُ وَتَعَبَّأْتُ وَ قُمْتُ لِلصَّلاَهِ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ نَاجَیْتُکَ. . . . . ( از دعای ابوحمزه ثمالی )
خدایا هرگاه گفتم مهیا و آماده شدم و درپیشگاهت به نماز ایستادم و با تو راز گفتم. . . . . .
در ضمن:
تَعَبَّأْ : مفرد مذکر غایب فعل ماضی از باب تَفعُّل ( تَفعَّلَ، یتَفَعَّلُ، تَفعُّل ) از ریشه ی ( عبء )
تَعْبئَة : مشتق از فعل ( عَبَّأَ ) از ریشه ی ( عبء ) ، که این کلمه در فارسی ، تعبیه خوانده می شود اما در لغتنامه دهخدا در مورد کلمه تعبیه نوشته شده است تعبیه: [ ت َ ی َ ] ( ع مص ) � تعبئة. آماده کردن و ترتیب دادنِ چیزی. ( که در این عبارات به کلمه ی اصلی یعنی تعبئة اشاره می کند )
شاید هم بتوان ترجمه ی تحت لفظی فراز بالا را اینگونه در نظر گرفت تا بهتر در ذهن باقی بماند:
خدایا هرگاه گفتم تهیه و تعبیه می کنم و درپیشگاهت به نماز ایستادم و با تو راز گفتم. . . . . .
تَهَیّأَ و تعبّأ و أعَدَّ و اِستعدَّ که در دعاى یوم الأضحی آمده است، همه اینها به معنی مهیّا شدن است.

در لغتنامه دهخدا از کلاس تهیه سخن به میان آمده است که همان کلاس پیش در زمان فعلی است، کلاس پیش دانشگاهی یا کلاس پیش دبستانی
ساخت، آماده سازی، جور کردن، بدست آوردی
فراهم، آماده، جور، بدست آوری
بدست آوری
تهیه : عبارت است از روند طولانی تولید فیلم از ابتدا تامحصول نهایی که فیلمی قابل پخش است. تهیه معمولا به پیش تولید ، مرحله ی تولید فیلم ودست آخر مرحله ی بعد از تولید تقسیم می شود. ( اصطلاح سینمایی )
تهیه : تهیه از ماده ( هیی ء ) به معنی فراهم کردن و آماده کردن است . بیضاوی گفته است که اصل تهیه هر چیزی پدید آوردن هیات آن است .
...
[مشاهده متن کامل]

آماده
جور
تهیه کردن : جور کردن ، آماده کردن
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
سَمْس ( سنسکریت: سَمسکارَ )
اَبگار، پَساچ ( پهلوی )
یوچان ( سنسکریت: یوجَنَ )
سَمبار ( سنسکریت: سَمْبهارَ )
پَرَهی ( اوستایی )
اودیوگ udyug ( سنسکریت: اودیوگَ )
رَچَنا ( سنسکریت )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس