تهی دستی

/tohidasti/

مترادف تهی دستی: استیصال، افلاس، بی چیزی، بی نوایی، تنگ دستی، درویشی، عسرت، فقر، گدایی، مسکنت، نداری

متضاد تهی دستی: مکنت

معنی انگلیسی:
indigence, destitution, penuriousness, penury, poverty

لغت نامه دهخدا

تهیدستی. [ ت َ / ت ِ / ت ُ دَ ] ( حامص مرکب ) بی چیزی. فقر. نداری. حالت تهیدست :
دو گوش و دو پای من آهوگرفت
تهیدستی و سال نیرو گرفت.
فردوسی.
تهیدستی و ایمن از درد و رنج
بسی بهتر از بیم با ناز و گنج.
اسدی.
چرا امروز چیزی بازپس ننهی
چرا نندیشی از بیم تهیدستی.
ناصرخسرو.
چو آید رنج باشد، چون شود رنج
تهیدستی شرف دارد بدین گنج.
نظامی.
بمرد از تهیدستی آزادمرد
ز پهلوی مسکین شکم پر نکرد.
سعدی ( بوستان ).
مشو اززیردست خویش ایمن در تهیدستی
که خون شیشه را نوشید جام آهسته آهسته.
صائب.
رجوع به تهیدست و تهی و دیگر ترکیبهای این کلمه شود.

فرهنگ فارسی

بی چیزی تنگدستی فقر بی پولی .

فرهنگ عمید

تنگ دستی، ناداری، بی پولی.

مترادف ها

poverty (اسم)
خواری، پستی، فروماندگی، فقر، کمیابی، بینوایی، تهی دستی، تندگستی، بی پولی

misery (اسم)
بدبختی، جفا، بیچارگی، تهی دستی، نکبت

indigence (اسم)
فقر، بی چیزی، تنگدستی، لزوم، نداری، نیازمندی، تهی دستی

فارسی به عربی

تعاسة
فاقة

پیشنهاد کاربران

تهی دستی ؛ فقر. بی چیزی. نداری. رجوع به این ترکیب در ردیف خود شود.
افلاس
باد در دست داشتن
کنایه از تهیدستی

بپرس