دو گوش و دو پای من آهوگرفت
تهیدستی و سال نیرو گرفت.
فردوسی.
تهیدستی و ایمن از درد و رنج بسی بهتر از بیم با ناز و گنج.
اسدی.
چرا امروز چیزی بازپس ننهی چرا نندیشی از بیم تهیدستی.
ناصرخسرو.
چو آید رنج باشد، چون شود رنج تهیدستی شرف دارد بدین گنج.
نظامی.
بمرد از تهیدستی آزادمردز پهلوی مسکین شکم پر نکرد.
سعدی ( بوستان ).
مشو اززیردست خویش ایمن در تهیدستی که خون شیشه را نوشید جام آهسته آهسته.
صائب.
رجوع به تهیدست و تهی و دیگر ترکیبهای این کلمه شود.