تهمع

لغت نامه دهخدا

تهمع. [ ت َ هََ م ْ م ُ ] ( ع مص ) تباکی کردن. ( ناظم الاطباء ). تباکی. ( اقرب الموارد ). گریستن. || جاری شدن آب و اشک. ( از ذیل اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس