تهمت کشیدن

لغت نامه دهخدا

تهمت کشیدن. [ ت ُ م َ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) تحمل تهمت کردن. هموار کردن دروغ و بهتان بر خود :
صد رشک می برم به دماغ اسیر تو
در بزم باده تهمت ساغر زدل کشی.
امیری ( از آنندراج ).
دیده امشب همه شب تهمت دیدار کشید
مست حیرت شد و حسرت به رخ یار کشید.
زرکش ( از آنندراج ).
در بلای تو مرا چشم بلادیده فکند
می کشد تهمت اینکار دل و بی گنهم.
آصفی ( از آنندراج ).
رجوع به تهمت و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

تحمل تهمت کردن هموار کردن دروغ و بهتان بر خود

پیشنهاد کاربران

بپرس