تهمت انداختن. [ ت ُ م َ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) تهمت زدن. تهمت بستن. تهمت کردن : خواب بیداران ببستی وآنگه از نقش خیال تهمتی بر شبروان خیل خواب انداختی.حافظ ( از آنندراج ).ز دود دل سیه شد نامه شاهی نه از خطت چه خود سوزم چه تهمت از خم موی تو اندازم.امیر شاهی سبزواری ( از آنندراج ).رجوع به تهمت و دیگر ترکیبهای آن شود.