تهدی کردن

لغت نامه دهخدا

تهدی کردن. [ ت َ هََ دْ دی ک َ دَ ] ( مص مرکب ) راه یافتن : و چون خبر واقعه او به سلطان غیاث الدین رسید تفکر و تحیر به احوال او تهدی کرد و عجز و ضعف تصدی نمود. ( جهانگشای جوینی ). رجوع به تهدی شود.

فرهنگ فارسی

راه یافتن و چون خبر واقعه او به سلطان غیاث الدین رسید تفکر و تحیر به احوال او تهدی کرد و عجز و ضعف تصدی نمود

پیشنهاد کاربران

بپرس