تهدم. [ ت َ هََ دْ دُ ] ( ع مص ) ویران شدن.( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( مجمل اللغة ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || سخت خشمگین شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). سخت شدن خشم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || به خشم وعده بد کردن و ترسانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || سخت گشن خواه گردیدن ناقه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ). || کهنه گردیدن جامه. ( از اقرب الموارد ).