تهجیج.[ ت َ ] ( ع مص ) چشم به گو فروشدن. ( تاج المصادر بیهقی ). به مغاک فرورفتن چشم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || گرفتن آتش چنانکه صدای آن شنیده شود. ( از اقرب الموارد ).