تهجر

لغت نامه دهخدا

تهجر. [ ت َ هََ ج ْ ج ُ ] ( ع مص ) در گرمگاه رفتن. ( زوزنی ) ( از تاج المصادر بیهقی ). در هجر ( نیمروز نزدیک زوال معالظهر ) سیر کردن و در آن وقت به جائی شدن. || به مهاجران مانستن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

جابجا شدن
فک کنم'' مهاجر'' معنی بده
شب بیداری
هجرت و دوری، دور شدن ( هجر در باب تفعل )

بپرس