تهتار. [ ت َ ] ( ع مص ) گول گردیدن و نادانستن. ( منتهی الارب ): هتر الرجل تهتاراً ( از باب ضرب )؛ گول و احمق گردید آن مرد ونادان شد. ( ناظم الاطباء ). رجوع به ماده بعد شود.تهتار. [ ت َ ] ( ع اِ ) حمق و جهل. ( اقرب الموارد ). رجوع به ماده قبل شود.