لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. پیاپی آمدن.
۳. ازدحام مردم در کنار آب.
۴. پریدن پروانه ها بر گرد شمع.
۵. پی درپی افتادن و مردن.
۶. روی هم ریختن.
پیشنهاد کاربران
" کوبایشِ کوبایش ":تهافت التهافت.
" کوبشِ کوبش ":تهافت التهافت.
" کوبهء کوبه ":تهفهء تهفه.
" کوبشِ کوبش ":تهافت التهافت.
" کوبهء کوبه ":تهفهء تهفه.
" کوبایِش داناکها ":تهافت الفلاسفه.
" کوبشناکَگی داناکان ":تهافت الفلاسفه.
تفاوت
اگر این کلمه در مورد نظریات علمی بکار رود به معنای تناقض گوئی است
ناسازگاری بین دو چیز