لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. پیاپی آمدن.
۳. ازدحام مردم در کنار آب.
۴. پریدن پروانه ها بر گرد شمع.
۵. پی درپی افتادن و مردن.
۶. روی هم ریختن.
پیشنهاد کاربران
اگر این کلمه در مورد نظریات علمی بکار رود به معنای تناقض گوئی است
ناسازگاری بین دو چیز