تنیده

/tanide/

مترادف تنیده: بافته، منسوج، تابیده

معنی انگلیسی:
electric, tense, tissue

لغت نامه دهخدا

تنیده. [ ت َ دَ/ دِ ] ( ن مف / نف ) بافته و بافته شده. ( ناظم الاطباء ). از تنیدن ، منسوج. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). اسم مفعول از تنیدن. ( حاشیه برهان چ معین ) :
باکاروان حله برفتم ز سیستان
با حله تنیده ز دل بافته ز جان.
فرخی.
ز بالا فزون است ریشش رشی
تنیده در او خانه صد دیوپای.
معروفی ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
تو همچو عنکبوتی و حال جهان مگس
چون عنکبوت گرد مگس برتنیده گیر.
سعدی.
|| خاموش گردیده. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). خاموش شده. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) تار عنکبوت. ( صحاح الفرس از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). پرده عنکبوت. || نورد جولاهگان. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

۱- ( اسم ) بافته منسوج . ۲ - ( اسم ) پرد. عکنبوت تار عنکبوت .

فرهنگ معین

(تَ دِ ) (ص مف . ) بافته ، منسوج .

فرهنگ عمید

۱. بافته شده.
۲. (زیست شناسی ) = تار۱ * تار عنکبوت

مترادف ها

web (اسم)
تار، تار عنکبوت، بافته، تنیده، بافت یا نسج

tissue (اسم)
رشته، پارچه، بافت، بافته، منسوج، نسج، تنیده، پارچهء بافته

پیشنهاد کاربران

یک نوع پارچه ضخیم که معمولا از پشم یا پنبه رشته شده بافته می شود و از آن گیلم می سازند.
همخانواده باتنیدن هست.
تنیده در برهان قاطع به معنی " سکوت" ، "خاموش بودن و به معنی "فریب دادن" هم استاز برهان قاطع چاپ هند ص 378
تنیده ، تنیده بر وزن رسیده خاموش بودن "سکوت"
عجین شده

بپرس