در آن بیشه بد جای نخجیرگاه
به پیش اندر آمد یکی تنگ راه
ز تنگی چو گور ژیان برگذشت
پدید آمد آنجای باغی بدشت.
فردوسی.
ز تنگی کجا راه بد بر سپاه فراوان بمرد اندر آن تنگ راه.
فردوسی.
زبر آن گرمی و گرانی شکم مادر و زیر او انواع تاریکی و تنگی. ( کلیله و دمنه ). و از تنگی مخرج آن رنج بیند که در هیچ شکنجه آن صورت نتواند کرد. ( کلیله و دمنه ). و کشاکش و نهادن... و تنگی گهواره را خود نهایت نیست. ( کلیله و دمنه ). که سگ را چون در تنگی بگیرند، بگزد.( کلیله و دمنه ).ز تنگی مکان و دورنگی زمان بس
بجان آمدم زین دوتا می گریزم.
خاقانی.
دهانش ارچه نبینی مگر به وقت سخن چو نیک درنگری چون دلم به تنگی نیست.
سعدی.
- امثال :تنگی خانه از درون در است ؛ کنایه از آنست که وجود نیک و بد امروزی نیست بلکه از روز ازل است. ( آنندراج ).
- تنگی نفس ؛ ضیق النفس . گرفتگی راه تنفس. عسرالنفس. بیماریی که نفس کشیدن بر بیمار سخت بود. رجوع به نفس تنگی شود.
|| دشواری و سختی. آزردگی و گرفتاری و مزاحمت. ( ناظم الاطباء ) :
بدان تنگی اندر همی زیستی
زمان تازمان زار بگریستی.
دقیقی.
ز تنگی چو خواهی که گردی رهااز این بدکنش ترک نراژدها.
فردوسی.
مگر کشور آید ز تنگی رهابمن بازبخشش تو ای پادشا.
فردوسی.
همان به کزین شهر بیرون شویم ز تنگی و سختی به هامون شویم.
فردوسی.
بدان تنگی اندر بجستم ز جای یکی مهربان بودم اندر سرای.
فردوسی.
چونکه نه ماهه شد بچه زشکم بدرآید رهد ز تنگی و غم.
بهاءالدین ولد.
پیری عالم نگر و تنگیش تا نفریبی به جوان رنگیش.
نظامی.
- تنگی دل ؛ دلتنگی. غم و اندوه. تنگ دلی : همی بود خراد برزین سه ماه
همی داشت این رازها را نگاه
به تنگی دل اندر قلون را بخواند
بدان نامور جایگاهش نشاند.
فردوسی.
خدای عزّوجل دعای او را مستجاب گردانید و یک خانه در بهشت فرستاد از یاقوت سرخ به فضل خویش تا تنگی دل آن برود. ( قصص الانبیاء ).بیشتر بخوانید ...