تنگلی
لغت نامه دهخدا
پیشنهاد کاربران
تُنگلی/t�ngeli : تنگ گلی، کوزه ی گلی.
زبانزد:
دست به گلوی تنگلی برد. . .
کلیدر
محمود دولت آبادی
زبانزد:
دست به گلوی تنگلی برد. . .
کلیدر
محمود دولت آبادی
مازنی:تنگلی : dare tengeli نوک داس، چاقو ومانند آن براساس پژوهش دکتر هیبت الله خرمی، واژه ی تنگلی با زبان گرجی مشترک است.
تنگلی . ( مازنی ) ، خرد ، ناچیز ، دنباله. "دازی تنگلی " - "دنبال داس " .