تنگ چاره. [ ت َ رَ / رِ ] ( ص مرکب ) کسی که راههای چاره بر او مسدود و سخت مشکل باشد. درمانده. گرفتار سختیهای صعب و دشوار. که چاره بر او تنگ است : ای بِرّ تو رسیده به هر تنگ چاره ای از حال من ضعیف براندیش چاره ای .
رودکی.
رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود.
فرهنگ فارسی
کسیکه راههای چاره بر او مسدود و سخت مشکل باشد . درمانده .