تنگ ماندن. [ ت َ دَ ] ( مص مرکب ) تنگ اندرماندن. گرفتار شدن. در سختی و مضیقه گیر کردن. راه فرار و نجات مسدودماندن. در سختی و فشار و بی چیزی ماندن : شکیبایی و تنگ مانده به دام به از ناشکیبا رسیدن به کام.
ابوشکور.
و بهر طریقی کار بر لشکر شریک سخت کردندتا لشکر به تنگ اندر ماندند و گرسنه شدند. ( تاریخ بخارا ص 75 ).