تنگ فروبردن. [ ت َ ف ُ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) پوشیدن و ناپدید کردن. ( شرفنامه منیری ) : فتاده ام به گروهی که در ثناشان نیست مساق لفظ رکیک وجمال معنی تنگ بقول نیک چو من نامشان برآرم زودبه فعل بد سخنم را فروبرند به تنگ.ظهیر ( از شرفنامه منیری ).رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود.