تنگ فروبردن

لغت نامه دهخدا

تنگ فروبردن. [ ت َ ف ُ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) پوشیدن و ناپدید کردن. ( شرفنامه منیری ) :
فتاده ام به گروهی که در ثناشان نیست
مساق لفظ رکیک وجمال معنی تنگ
بقول نیک چو من نامشان برآرم زود
به فعل بد سخنم را فروبرند به تنگ.
ظهیر ( از شرفنامه منیری ).
رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

پوشیدن و ناپدید کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس