ز تنگ عیشی بی تاب و توش گشته چو مور
ز ناتوانی بی دست و پای مانده چو مار.
مختاری.
به تنگ عیشی من غنچه خنده ها داردکنم صبوح به ته جرعه ای که ماند از دوش.
دانش ( از آنندراج ).
برای چیست دگر تنگ عیشی مرغان که غنچه کرده چو گلبن فراخ دامانی ؟
سلیم ( ایضاً ).
رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود.