تنگ روی

لغت نامه دهخدا

تنگ روی. [ ت َ ] ( ص مرکب ) کسی که به اندک مبالغه از شرم سخن قبول کند. ( فرهنگ رشیدی ). کنایه از شخصی است که به اندک مبالغه مطلب بزرگی را قبول کند. ( برهان ). کسی که بدون ابرام درخواست کسی را قبول نماید. ( ناظم الاطباء ). رجوع به تنک روی شود. || کنایه از بخیل و ممسک و ترشرو باشد . ( انجمن آرا ) :
بنالید درویشی از ضعف حال
بر تنگ رویی خداوند مال.
سعدی ( از انجمن آرا ).
|| باریک چهره. ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

بپرس