تنگ حوصله. [ ت َ ح َ / حُو ص َ ل َ / ل ِ ] ( ص مرکب ) آنکه نمی تواند نهفتنی ها را پنهان کند. ( از ناظم الاطباء ). کم شکیب. تنک حوصله : دهان یار که درمان دردحافظ داشت فغان که وقت مروت چه تنگ حوصله بود.
حافظ.
رجوع به تنک حوصله و تنگ حوصلگی و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود. || فرومایه و کمینه. ( ناظم الاطباء ).