تنکر

لغت نامه دهخدا

تنکر. [ ت َ ن َک ْ ک ُ ] ( ع مص ) از حال بگردیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). دیگرگون شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : حاسدان رای خداوند درباب من بگردانیده اند و آثارتنکر و تغیّر می بینم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 426 ). || بدحال گشتن از حال نیکو. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ناشناس بودن. خود را ناشناس نشان دادن. ناشناس شدن. || ( اِمص ) ناشناختگی. ج ، تنکرات. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

ناشناس بودن، خودراناشناس نمودن
۱- ( مصدر ) ناشناس بودن خود را ناشناس نشان دادن ناشناس شدن . ۳ - از حالی بحالت زشت و ناخوش در آمدندگرگون گشتن. ۳ - ( اسم ) ناشناختگی . جمع : تنکرات .

فرهنگ معین

(تَ نَ کُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - ناشناس بودن . ۲ - به حال زشت و ناخوش درآمدن .

فرهنگ عمید

۱. ناشناس بودن.
۲. خود را ناشناس نمودن.
۳. به حال زشت و ناخوش درآمدن.

پیشنهاد کاربران

بپرس